موضوعات: "مناسبت ها" یا "محرم"
?یـازهـرا?:
?مبارک بادزیبا مبعثش که با إقرا بسم ربک… آغاز
وبا إنا أعطیناک الکوثر….بیمه وبا الیوم أکملت لکم الدین …جاودانه شد
إن شاء الله که نغمه جاء الحق …در تمام عالم طنین افکند
عید برشما مبارکباد??
احمد مرسل آن چراع جهان
رحمت عالم آشكار و نهان
آمد از رب سوى زمين عرب
چشمه زندگانى اندر لب
هم عرب هم عجم مسخّر او
لقمه خواهان رحمت در او
در جهانى فكنده آوازه
با خود آورده سنّتى تازه
دين بدو يافت زينت و رونق
زانكه زو يافت خلق راه به حق
سخن او برد تو را به بهشت
ادب او رهاندت ز كنشت
دل پر درد را كه نيرو نيست
هيچ تيماردار چون او نيست
بر تو از نفس تو رحيمتر است
در شفاعت از آن كريمتر است
از كرم، نزهوا و نزهوسي
مهربانتر ز تست بر تو بسي
گر تو خواهى كه گردى او را يار
از حرام و سفاح دست بدار
در حريم وي اى سلامت جوي
شرمدار از حرام و دست بشوي
اى فرو مانده زاروار و خجل
در حجيم تن و جهنم دل
گر تو را ديده هست و بينايي
چون ز دوزخ سبك برون نايي؟
پاك شو، پاك، رستى از دوزخ
كو رهاند ترا از آن برزخ
خاك او باش و پادشاهى كن
آن او باش و هر چه خواهي كن
تا به حشر اى دل ار ثنا گفتي
همه گفتى چو مصطفي گفتي
شمع بود آن هماى فرخنده
از درون سوز و از برون خنده
گنج همسايه بد دل پاكش
رنج سايه نبود بر خاكش
تقویم، روی سیاه ترین برگه های خود ورق می خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می گردد؛ به شبی که غم، به شب نشینی کوچه های تاریک کاظمین آمده است.
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاکها فرو میچکید. خورشید، خودش را پشت غروب ها و کوه ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان ها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه السلام میشود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!
… و چقدر هارون به دست های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار میکرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!
افتخار به خانه نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه های پیچک های عاشق!
ای کاش طاق های آسمان میشکست و باران بلا بر زمین نازل میشد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد!
چشم هایت که به گنبد طلایش میافتد، بی اختیار اشک به شب نشینی چشم هایت می آید!
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمةاللّه و برکاته»
خداحافظ ای دستهای پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دستهای شما جاری بر روی خاک!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سالها زندان، سالها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سالها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی ها و بی کسی هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی بینند!
آخرین نظرات